مابانو

ساخت وبلاگ
3.9/5 - (24 امتیاز)   نیکی دختر کوچولویی بود که یک ربات داشت. نیکی و ربات دوستهای خوبی برای هم بودند و وقت زیادی رو با هم می گذروندند. یک روز ربات مشغول خوندن کتاب برای نیکی بود. وقتی به پایان کتاب رسید گفت:” و اون آدمها برای همیشه به خوبی کنار هم زندگی کردند […] مابانو...
ما را در سایت مابانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mahban بازدید : 134 تاريخ : دوشنبه 30 آبان 1401 ساعت: 13:32

3.7/5 - (38 امتیاز) روزی روزگاری در زمانهای قدیم ، پشت کوههای بلند و سر به فلک کشیده اژدها کوچولویی بود به اسم تخمه ! همه اعضای خانواده تخمه از بزرگترین و قوی ترین اژدها های کوهستان بودند. پدربزرگش به ساختن داغ ترین و شعله ورترین آتش ها معروف بود. پدرش قد خیلی بلندی داشت […] مابانو...
ما را در سایت مابانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mahban بازدید : 178 تاريخ : شنبه 28 آبان 1401 ساعت: 2:18

4.1/5 - (54 امتیاز)   صدای بلند رعد و برق توی اتاق پسر کوچولو که اسمش میلان بود پیچیده بود. صدا انقدر بلند بود که انگار ابرهای سیاه داخل اتاق اومده بودند و نورهای رعد و برق اتاق رو روشن می کردند. میلان از صدای بلند رعد و برق کمی می ترسید و احساس نگرانی […] مابانو...
ما را در سایت مابانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mahban بازدید : 247 تاريخ : سه شنبه 17 آبان 1401 ساعت: 23:36

امتیاز دهید   ظهر بود و مدرسه تموم شده بود. بچه ها از کلاس بیرون رفته بودند. خانم معلم می خواست از کلاس  بیرون بره که ناگهان چشمش به قفس فلفل افتاد . فلفل یک همستر کوچولوی بامزه بود که مال یکی از بچه ها به اسم یاسمین بود. یاسمین اون روز فلفل رو برای […] مابانو...
ما را در سایت مابانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mahban بازدید : 137 تاريخ : دوشنبه 9 آبان 1401 ساعت: 19:51

3.4/5 - (27 امتیاز) تودی یک بوقلمون بود که اصلا خودش رو دوست نداشت.. اون همیشه با خودش  فکر میکرد:”  این چه قیافه ای هست که من دارم؟ پاهام مثل دو تا چوب دراز و نازکن ، کله ام که هیچ مویی نداره و پرهام هم کلفت و زشت و قهوه ای بدرنگ هستند!!” اما […] مابانو...
ما را در سایت مابانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mahban بازدید : 139 تاريخ : پنجشنبه 5 آبان 1401 ساعت: 22:16

4.6/5 - (44 امتیاز)  صبح خیلی زود یکی از روزهای پاییزی، وولک از خواب بیدار شد. هنوز هوا تاریک بود و خبری از خورشید توی آسمون نبود. وولک از خودش پرسید : “چرا انقد زود از خواب بیدار شدم؟” موهاشو خاروند و کمی فکر کرد. اما به هیچ جوابی نرسید. پاورچین پاورچین از اتاقش بیرون […] مابانو...
ما را در سایت مابانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mahban بازدید : 149 تاريخ : سه شنبه 3 آبان 1401 ساعت: 7:34

خبرنامه